مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
محراب بود و مـاه و نـمـاز نشسته اش روی کـبود و نیـمـۀ چـشـمان بستـه اش سجاده بود و سـجـدۀ طـولانی و قـنوت چادر نـمـازِ خاکی و دست شکـسته اش دیوار کاگـلی ز چه شد تکیه گـاه سـرو نزدیک صبح و وقت طلوع خجسته اش بستر پر از شقایق معجر پر از حناست درد سری است گیسوی ازهم گسسته اش ایـنـهـا هـمــه دمـار عــلـی را در آوَرَد کـز پـا فـتـاده فــاطمـۀ سـَرو جـُـثّـه اش مَردِ نبرد و خانه نشینی و اشک صبـر مشگل گشا و درد و غم دسته دسته اش آرام گـوشـه ای حـسـنـش زار می زنـد باید که خون گریست به احوال خسته اش حـالا حسین تـازه بـهـانـه گـرفـته است خواهر کجاست مرهم قـلب شکسته اش ازمحسنش مپرس که این شرح کافی است نشکفته یاس و غنچۀ از بـاغ رَسته اش این خـانـه نیست قـتـلگه آل مرتضاست از مرتـضی بپـرس و ز دستان بسته اش فضه بیا که شرح دهی خاص و عام را مـهـدی بـیـا که حـکـم کـنـی انـتـقـام را |